من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

سبزنامه ی من

یاد آن روزهای سبز بخیر،یاد روزهایی که پرشهامت ترین بودیم.یاد روزهایی که میامدیم که بترسیم،اما همین شهامت تشرمان میزد که:

نه!ترس،نه!

روزهایی که دوشادوش هم،همرنگ هم،سبز سبز،هم را نمی آزردیم چرا که دلهامان را پاک کرده بودیم که یک هدف داریم.روزهایی که اگر ناخوداگاه به هم تنه میزدیم نگاهمان با لبخندی به هم گره میخورد.روزهایی که فرقی نداشت زن بودی یا مرد،همه مراقب هم بودیم.بغض میکردم وقتی درد باتومها نصیب تنت میشد و میگریستی وقتی اشکهایم را اشک آورها درآورده بودند.روزهایی که بسته سیگارت فقط یک نخ داشت و همان را در حالی که چشمهای خودت غرق در اشک بود و بدرستی نمیدیدی در چشمهایم  با آن نفس سبزت فوت میکردی.روزهایی که بیش از همیشه دویدیم،بیش از همیشه فریاد زدیم،بیش از همیشه خون دیدیم،بیش از همیشه گریستیم و اینگونه بزرگ شدیم،فهمیدیم،درد را،عشق را...روزهایی که شاد بودیم و امیدوار،شادیمان را نابود کردند اما هرگز نتوانستند امیدمان را بربایند،این ربایندگان قهار جان و مال و ناموس!از آن روزها دیری نگذشته،همان شور درونمان نهفته،دارد جان دوباره میگیرد و نمیدانند که خون و اشک پیروزند بر گلوله،اگر سیاهی بر سپیدی چیره میشود،اما سپیدی همیشه پاک است،پاک آفریده شده،نمیدانند فرق واقعیت و حقیقت از زمین است تا به آسمان.اولی از آن آنهاست تازه آن هم زودگذر و دیگری از آن ماست تا به ابد...ما شجاع ترینیم،سپیدترینیم و ما حقیم،حق...!

و حق پیروز است...

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 17:29

بس گل شکفته می شود این باغ را ولی.
کس بی بلای خار نچیده است ازو گلی

سرو ناز چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 ساعت 17:29 http://mshiraz.persianblog.ir

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد