...
این نوشته اسم ندارد.چرا که نمیخواهم اسم عصبانیت را بیاورم.
این نوشته از منی نوشته شده که دارد میترکد از بی رحمی و بی احساسی.
این نوشته با دستانی نوشته شده که داغ داغ هستند از خشمی که درونم را گرفته.
این نوشته نمیتواند مرا خالی کند از حسی شکایت وار و گله دار.
این نوشته را هنگامی مینویسم که باز هم در برابر مهربانی شخصیتم له شده و این است مزد من.
این نوشته با دلی پر نوشته میشود چرا که بغضی گلویم را میفشارد که نمیتوانم جاریش کنم و دارم منفجر میشوم.
این نوشته را کسی نمیخواند الآن و اگر کسی هم بخواند آن را نمیفهمد.
این نوشته را آن کس که باید بخواند نمیخواند و اگر هم بخواند سر سوزنی از آن نمیفهمد.
این نوشته را وقتی مینوسم که نباید بنویسم چرا که نمیخواهم نوشته هایم رنگ غم بگیرند و متاسفانه گرفته اند.
این نوشته را وقتی مینویسم که در فکرم کاری کنم که هم چون او و دیگران سنگ شوم و قدرت اشک ریختن رااز دست دهم و بشوم شاه بی احساسها.
این نوشته را وقتی مینویسم که خودم را گم کرده ام و باید پیدایش کنم.
این نوشته مرا خالی میکند،دختری که عاشق است و میخواهد همه عاشق باشند،اما تمسخر میشود و...
این نوشته را وقتی مینویسم که باید مست کنم تا فراموش کنم،اما نمیشود.
این نوشته وقتی نوشته میشود که من نویسنده اش به خود میبالد اما خوار شده توسط کسانی که نمیفهمندش.
این نوشته وقتی نگاشته میشود که من مانده چه کند از برای زندگی اش هنگامی که در اوج است اما این احساس لعنتی به حضیض میکشدش و آنقدر نمیفهمد تا به ورطه ی نابودی بیفتد.
این نوشته نوشته شد،اما نتوانست نجاتم دهد از افکار شکنجه گرو آزار دهنده ای که مرا در آغوش گرفته اند و هرچه میکنم ول کنم نیستند!
غم مرا در آغوش کشیده...روزهاست...
سلام اکه تمرکز حسابی داشتم مطمئن باش انقدر برای این ژسنن مینوشتم که نگو. یه جورایی شانس اوردی من سرم خیلی شلوغه و نمیتونم زیاد تمرکز کنم.
اما در مورد کامنتی که گذاشتی به نظرم اومد خیلی ضد مرد هستی یا شاید هم فمینیسم رادیکال... شاید بتونیم یه سلسله صحبتهایی در این زمینه با هم داشته باشیم(سر فرصت)
راستی وبلاگ گروه ما رو سر زدی؟ کتابهایی که خلاصه کردیم واقعا خوبه ها....
www.taazegi.blogfa.com
منتظرم
امان ازین نوشته که حرف دل من هم هست...امان از بی احساسی...
ای وای نه عزیزم تهدید چیه؟ اینجا آیکون نداری وگرنه پشت کلماتم شکلک زیاد میذارم که براشت بد نشه..
راستش فمینیسم بودن خوبه...اما اوصلا رادیکال بودن کمی کارو خراب میکنه. نوشتی برام اول باید از زنها شروع کرد دقیقا باهات موافقم.. اما تا جایی که اطلاعات من قد میده برخی فمینیسم های رادیکال اصلا مرد رو قبول ندارن و زنها رو برتر میدونن و خیلی هاشون هم اعتقاد دارن که بدون مرد هم زن میتونه زندگی کنه
اما من اعتقاد دارم زن و مرد برابرند وهردو در کنار هم باید با حقوق برابر در همه چیز زندگی کنن..
در همین جامعه ما هم حقوق مردان هم ضایع میشه بخاطر همون قوانینی که برای سرکوب زنان ساختند.. اما خوب در برابر ناعدالتی ها نسبت به زنان به نسبت ناچیزه.. من همیشه مثال میزنم که ترازوی انسانیت دو کفه داره، زن و مرد! کفه مردها بالاست و زنها پایین،برای اینکه هر دو به حقوق واقعیشون برسن باید اول دو کفه با هم برابر بشن و بعد اونموقع هم مردها به زنها کمک میکنن هم زنها به مردها که به حقوق انسانی برسند
اما در جامعه ما اون کسی که باید اگاه بشه که دنبال حقش باشه اول خود زنهاست.. کاری بسیار سخت که پوست ادم کنده میشه چون چنان تو مغطو استخون زنهای ما این ناعدالتیها فرو رفته که با هیچ چیز از وجودشون در نمیاد..
در هر صورت امیدوارم روزی بشه که زن و مرد ایرانی آزادانه در کنار هم با حثوث برابر و بر اثر استعدادهاشون زندگی کنن.
راستی کماکان منتظر حضورت در وبلاگ گروه تازگی هستم.
www.taazegi.blogfa.com
برابری ای وجود نداره!
هدف از شعار برابری جذب حمایت توده های ژایین دست برای کسب برتری و انتقال قدرت از یکی به دیگریست!
از مطلب (( باور دارم )) می تونم بگم ایده آلیستی ! همه چیزو مطلق می خوای و شاید مطلق فرض می کنی!
اما اگه واقعیت گرا باشی زندگی یه مخلوط بزرگ از مخلوط هاست! جبر و اختیار با هم مخلوطن! مرد و زن! عشق و نفرت! حق و نا حق ! جنگ و صلح! عقل و احساس!
همه چیزو همینجوری باور کن! نخواستی تغییرش بده!
با تشکر! اون مطلب لب نام قبلی رو هم من نوشتم!