من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

یکی منو نجات بده

سخت بین احساس و منطقم گیر کردم. 

دارم نابودی خودم رو به چشم میبینم اما ... 

آدمهای اطرافم راضی به تغییر خودشون نیستن و یکسره من رو متهم میکنن. 

 

مدتهاست افسردگی شدید گرفتم. 

آدمها مدتهاست توی فکر طرد من هستن. 

مدتها به دل همه راه اومدم اما هیچ تاثیری نداشت. 

 

مدتهاست آدمها بهم بی احترامی میکنن. 

تا حالا زحمتی برای کسی نداشتم و در جوابش بی محلی گرفتم. 

از به جون هم افتادن آدمها خستم. 

از خفخونی که افتاده به جونمون خستم. 

از ترسیدن واسه جونم خستم. 

حتی از بدی آدمها به هم خستم. 

 

از وقتهایی که دلم فقط پناه بردن به یه آغوش رو میخواد و نیست خستم. 

همیشه تنها گریه کردم. 

همیشه آروم گریه کردم. 

 

برای زندگیم و موفقیتهام تلاش کردم و جالا بی چیز بی چیز وسط زندگیم ایستادم. 

اگه منو میشناسی میدونی که بابت آرمانهام و رسیدن بهشون تمام زندگیم رو دویدم. 

 

این زندگی ای نیست که من میخوام و حقمه. 

زندگی با این آدما منو میکشه. 

 

با این سنت... 

با این اعتقادات... 

با این وحشی گری... 

نمیتونم...

نظرات 3 + ارسال نظر
سلماز سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 00:55

میتونی...
باید بتونی...
میشه...
سخته اما شدنیه...
باور داشته باش...

RS232 سه‌شنبه 29 تیر 1389 ساعت 04:27 http://natashagodwin.blogspot.com/

گچ پژ جان, خیلی ها دوست دارند که زنان ما همواره افسرده باشند. نخندند که صدای شیطانی آنها بیرون نرود. از خانه بیرون نیایند و مدام در کنج خانه شان چنبره بزنند و زانوی غم به بغل بگیرند. آنها دوست دارند که زنهای ما توسری خور و ضعیفه و غمبرک زده باشند. اگر دست آنها باشد همه زنها را از جامعه حذف می کنند. در چنین شرایطی باید تا جایی که می شود شاد بود و خندید و بیرون رفت و روحیه خود را حفظ کرد تا موجب شادی روح آنها نشوی.
شاد باشی

درکت میکنم - کاملا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد