من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

فشنگها و آدمها

جدیدترین نوشته ام رو به عنوان پُست میگذارم:فشنگها و آدمها

 امیدوارم خوشتون بیاد: 

 

هر فشنگ یک آدم.

نه...

هر فشنگ دو آدم.یکی میکُشد و یکی کُشته میشود.

این روزها آدمها فشنگند و فشنگها آدم. 

این روزها هیچ پل ارتباطی نیست بین آدمها جز فشنگی که یکی شلیک میکند و در قلب یکی دیگر فرو میرود.این شده رابطه ی آدمهای این روزها. 

این روزها هر فشنگی که ساخته میشود ستاره ی یک آدم،نه،ستاره ی دو آدم از آسمان فرو می افتد.ستاره ی یکی که کشته میشود و ستاره ی یکی دیگر که انسانیت را میکشد. 

این روزها دیگر تیری خطا نمیرود.تیری هدر نمیرود.کاشکی همه ی تیرها خطا میرفتند،هدر میرفتند.تیر چه باشد که هدر برود یا نرود؟ 

این روزها آدمها جای مهارت در دوست داشتن هم،مهارت دارند در نشان گرفتن قلبِ هم. 

این روزها قلب،دیگر جای عاطفه نیست،جای فشنگ است.این روزها دیگر عشق نیست که قلب را آتش میزند،فشنگ است که قلب را پاره میکند و آتش میزند. 

راستی،این روزها مغزها هم دیگر جای فلسفه و فکر و کنکاش نیست.این روزها مغزها را بهتر هدف میگیرند.این روزها هدف گرفتنِ مغزها بهتر میکُشد.آری،بهتر میبَرد! 

این روزها سری که حرف دارد دیگر تحویل گرفته نمیشود،شکسته میشود،به جرم حرف داشتن.این روزها فشنگها خانه های جدید هم یافته اند،مغزها!مغزهایی که همین فشنگها را اختراع کرد و قلبهایی که آن قدر سنگ شد که فشنگها را اختراع کند.این روزها قلبها و مغزها را چه شده است که به جان قلبها و مغزهای دیگر افتاده اند؟نه،این روزها جای این پرسش نیست.جای این پرسش،آن روزها بود.همان روزها که آدمها مغزشان را کار انداختند و دلشان را از کار انداختند و فشنگ ساختند.آری.این روزها دیگر جای پرسش نیست. 

این روزها فقط هر فشنگ،یک آدم...نه،هر فشنگ دو آدم...

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
سینا جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 11:31

قلمت عالیه.آره.هر فشنگ،یک آدم.نه...دو آدم.
مرسی بابت میلت راستی.

مهر جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 12:02

سلام.فشنگها و آدمها عالی بود.تبریک بابت نوشته های زیبات.
اومدم بلاگ اسکای وب بزنم.زدم دعوتیوبیا ببین.خوشحال میشم.مرسی

سروناز شیراز جمعه 22 مرداد 1389 ساعت 12:55 http://mshiraz.persianblog.ir


اگه تو دنیا هیچی هیچی نداشته باشی مطمئن باش سه چیز همیشه مال تو هست:خدای مهربون، فکرای قشنگ و قلب کوچیک من

منکه از بس به رگبار بسته شدم یاد گرفتم چطوری ضد گلوله که چه عرض کنم ضد تانک برای خودم بدوزم - لینک شدید دوست من

تیرداد شنبه 23 مرداد 1389 ساعت 14:43 http://tirdadslk.blogfa.com

این روزها هر فشنگ یک آدم.تعبیر زیبایی بود.چی میشد اگه فشنگی نبود؟چی میشد اگه کسی با کسی خصومت نداشت دوست من؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد