من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

دل نوشت 2 بعد از نصفه شب من!بخوانیدش التماسا!

ساعت نزدیک ۲ بعد از نصفه شب... 

 

من،تنهای تنها،خوابم که نمیبرد هیچ...در وبلاگهای غریبه و آشنا پرسه میزنم و هیچ کس و هیچ چیز نیست که تنهاییم را پر کند. 

 

موضوعی که ذهنم را مشغول کرده و نامش را نمیتوانم بیاورم و متاسفم... 

 

خواندن احساسات کسانی که مانند من هستند،اما از من شجاع تر... 

 

حتی این قرصهای ضدافسردگی "نورتریپتیلین" که دکتر تجویز کرده و اولین اثرش خواب آلودگیست را از رو برده ام!! 

 

هنوز هم هیچ چیز نتوانسته هشیاریم را از من بگیرد،هشیاری ای که شده بلای جانم! 

 

دلایل خوبی برای شاد بودن دارم،اما در این ترسم که باز حضیض های زندگی کی از راه خواهند رسید؟ 

 

ساعت چند دقیقه مانده به 2 و من مینویسم و در ترس اینکه پدر یا مادر بیدار شوند و طبق معمول هر شب دراتاقم را باز کنند و بگویند:"نمیخواهی بخوابی؟

 

احساسی عمیق و قدیمی که با من زاده شده،دیری است که بیدار شده و مرا میخواهد...شاید که آرامشم را بازیابم... 

 

عاشق کلمه ی "صلح" هستم.اما حیف که عربی است و من هرچه گشتم برگردان فارسی برایش نیافتم.  

 

دارم فکر میکنم که ترک وطن کنم و تنها بروم جایی که کسی سراغم را نگیرد.اما...اما من از تنهایی در رنجم... 

 

فکر میکنم به کسانی که غمگینند و مانند من بیدار و چشم به سیاهی شب دوخته اند و دلم آشوب میشود... 

 

میشمرم...یادم میفتد 22.5 ساله ام.اما انگار 225.5 ساله ام!همسن یک کلاغ!!!!! 

 

دارم مینویسم برای شما که اکنون خوابید،خوااااااااب... 

 

اعداد و حروف و دلمشغولی ها حالم را آشوب میکند. 

 

هرچه "Missed" میندازم و"SMS" میدهم به رفقا...خیر...همه خوابند... 

 

این روزها خوشم اما تنهای تنها

 

همه چیز حالم را به هم میزند جز یک چیز... 

 

انسان ها

 

آره...من هنوز عاشق و منتظر انسان ها هستم...  

 

من،پاپتی،عاشق انسان ها هستم!

  

...

 

 

حال و روزم

این روزها تنهای تنهام... 

 

... 

 

شعر یک کودک آفریقایی

وقتی به دنیا میام،سیاهم.وقتی بزرگ میشم،سیاهم.
 

وقتی میرم زیر آفتاب،سیاهم.وقتی می ترسم،سیاهم.
 

وقتی مریض میشم،سیاهم.وقتی می میرم،هنوزم سیاهم....
 

و تو،آدم سفید،
 

وقتی به دنیا میای،صورتی ای.وقتی بزرگ میشی،سفیدی.
 

وقتی میری زیر آفتاب،قرمزی.وقتی سردت میشه،آبی ای.
 

وقتی می ترسی،زردی.وقتی مریض میشی،سبزی.
 

و وقتی می میری،خاکستری ای...
 

و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟

کاهش ظرفیت

دوستای من ۱ سال تموم خودشونو تو خونه حبس کردن و  

 

برای کنکور کارشناسی ارشد درس خوندن و با رتبه های ۳۹ و ۵۰ قبول شدن. 

 

اما حالا که دفترچه ی انتخاب رشته اومده ظرفیت رشته ی ما 

 

(روزانه،شبانه،تهران،شهرستان)فقط ۴۷ نفره!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

و دوستم با رتبه 39 باید بره شهرستان و اون یکی با رتبه 50 اصلا  

 قبول نمیشه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! 

 

باورتون میشه؟رتبه 39 و 50!!! 

 

پارسال همین رشته 94 نفر گرفت. 

 

امسال این همه که جار زدن ظرفیت کارشناسی ارشد رفته بالا،پس چی شد؟ 

 

اشک همه دراومده... 

 

 

 

خدایا،کفر نمیگویم

خدایا! 

 

کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا! 
 

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی،

لباس فقر پوشی،

غرورت را برای ‌تکه نانی به زیر پای‌ نامردان بیاندازی،‌

و شب آهسته و خسته،

تهی‌ دست و زبان بسته،

به سوی ‌خانه باز آیی،

زمین و آسمان را کفر می‌گویی!

نمی‌گویی؟!
  

                                                               دکتر علی شریعتی