من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

درددل من با وبلاگم

نگرانم... 

میترسم... 

نامطمئنم... 

ناراحتم... 

پر از درددلهای نگفته ام... 

بغض دارم... 

 

حالم خوب نیست.ذهنم پره برای نوشتن اما قلم بند شدم. 

پر از حرفم اما نگران یه آدمم. 

نگران یه رابطه. 

نگران یه عشق. 

حالم خوب نیست. 

قلم بند شدم...  

 

من هیچ کس رو ندارم تا موقع سختیها بهش پناه ببرم. 

گاهی اوقات من هم ضعیف میشم...

 

بررسی ذهن مردها

به نظرم مغز مردها به طور ذاتی توانایی بررسی خیلی از چیزها رو نداره.این که ثابت شده که ذهن مردها همزمان توانایی انجام چند کار رو نداره در حالی که ذهن زنها میتونه همزمان چند تا موضوع رو در کنار هم داشته باشه و چند تا کار رو همزمان انجام بده. 

وقتی با یه مرد درباره ی جزئیات حرف میزنی از چشماش میتونهی بخونی که چیزی سر در نمیاره و باید به طور کلی بهش منظور رو بفهمونی. 

وقتی داری حوادث دور باهاش صحبت میکنی تقریبا ۰٪ یادشه که چه اتفاقاتی اون زمان افتاده. 

وقتی با یه مرد از احساسات حرف میزنی مثل۴پایی که به نعل بندش نگاه میکنه نگاهت میکنه و هیچی سر در نمیاره. 

وقتی شاکیش میشی که چرا یه روزی یه رفتاری کرده یه جوری رفتار میکنه که میفهمی بیچاره اصلا اون منظورش نبوده اما بلد نیست چه جوری رفتار کنه و منظورش رو نشون بده. 

یه مرد وقتی بهت اعتماد میکنه دیگه کرده و هیچی نمیتونه یه کم شکاکش کنه و همین باعث کم شدن توجهش میشه. 

یه مرد همیشه همونطوری که دلش میخواد به ظاهرش میرسه ولی همیشه انتظار داره طبق میلش ظاهرتو بسازی و وقتی بهش میگی این خودخواهیه نمیفهمه یعنی چی؟ 

و... 

خلاصه یه مرد توانایی درک و فهمش خیلی خیلی خیلی پایینتر از یه زنه و نمیشه ازش انتظار رفتار ۱۰۰٪ درست داشت. 

 

عذرنوشت:به مردهای عزیز برنخوره.اینها همون دلایلیه که خودتون واسه کوتاهیاتون میارین!! 

 

دوچرخه سواری زنها...آری!

شمایی که دوچرخه سواری زنها رو غیر شرعی و حرام خوندین،

آیا نمیشه به زن فکر کرد و به بدنش فکر نکرد؟

آیا نمیشه زن دوچرخه سواری کنه و کسی با نگاه بد نگاهش نکنه؟

آیا دوچرخه سواری که ورزش لذت بخشیه باز هم مال مرداست و زنها مثل خیلی چیزای دیگه ازش محرومن؟

آیا من که اتوموبیل ندارم و دوست دارم با دوچرخه برم دانشگاه باید ازش محروم بمونم؟

آیا ورزش دوچرخه سواری زنها نباید به جایی برسه؟

آیا توی همه چی فقط بدن زنها باید توی چشم بیاد و مهمه؟

آیا اون قدیما که زنها سوار شتر و اسب میشدن بدنشون معلوم نبوده؟

آیا زنها که ترک موتور مردها میشینن بدنشون معلوم نیست؟

آیا زنی که پشت رل اتوموبیل نشسته مثلا اوباش بهش تیکه نمیندازن؟

آیا زنی که حجاب قابل قبول جامعه رو داره باز هم بدنش معلومه که سوار دوچرخه نشه؟

آیا من که دارم پولامو جمع میکنم تا دوچرخمو عوض کنم و باهاش برم دانشگاه میرم جهنم؟

آیا من که عاشق دوچرخم باید لذت سوار شدنشو با خودم به گور ببرم؟

آیا بدن مرد جلب توجه زن رو نمیکنه؟

اگه نمیکنه همین شما چرا چند وقت پیش گفتین که زنها نباید کشتی و شنای مردان رو ببینن؟

آیا تو اسلام لذت بردن حرامه؟

دوس داشتن حرامه؟

ورزش حرامه؟

آیا زنها باید هیچ کاری نکنن تا یک مشت آدم مریض وسوسه نشن؟

خیر...

خیر...

خیر...

ما این لذت رو از خودمون نمیگیریم و ثابت میکنیم که دوچرخه سواری زنها بزودی جا میفته...

آره...

 

جبهه ملی ایران،پایدارترین جبهه تاریخ ایران

"جبهه ملی ایران" رو خوندم.نوشته ی کوروش زعیم.کتابی که وقتی توی کتابفروشی دیدم حسابی جا خوردم و حسابی هم از دیدنش خوشحال شدم.یک کتاب با عکس بزرگ دکتر محمد مصدق روی جلدش و وقتی کتاب رو خریدم دیدم که کتاب سال 1379 چاپ شده و تازه فهمیدم که چرا چاپ شده!!

دیشب خوندن کتاب تموم شد و من برای اولین بار با نقش همیشه شوم حزب توده در ایران با اون وابستگیش به شوروی اون زمان و نقش انگلیس نفع طلب و آمریکا که اون زمان به شدت دنبال نفتمون بودن آشنا شدم و حس نفرت کردم.گرچه الآن رفتار آمریکا عوض شده و به نظر من دیگه به فکر استعمار نیست.

دیشب برای اولین بار از تمام زحماتی که دکتر مصدق برای این میهن و این ملت کشید از نزدیک آشنا شدم.چون تا الآن فقط به شنیده هام اکتفا میکردم.اما فهمیدم دکتر مصدق بی درنگ بزرگترین سیاستمدار قرن ایرانه و من شخصیتی به میهن پرستی و با همتی ایشون در سیاست ایران سراغ ندارم.وقتی به کودتای 28 مرداد که بخش پایانی کتاب بود رسیدم افسوس خوردم.از ته دلم افسوس خوردم که چطور یک مشت اوباش و اراذل زحمات چند دهه ی یک سیاستمدار چون دکتر مصدق رو هدر دادن و...

شاید اگه کودتا که اولین بار در 24 مرداد 1332 اجرا شد و با هوشیاری دکتر مصدق به شکست رسید و تهران به دست اوباش نیفتاد در همونجا ختم میشد،ایران،ایرانی بود آباد.چرا که در اون روز محمدرضا شاه با ثریا فرار کرده بود به عراق و خودبخود مخلوع حساب میشد و پرچم جمهوری در ایران افراشته میشد.اون هم چه جمهوری ای...جمهوری با سرکردگی مصدق،شایگان،فاطمی و اعضای وفادار جبهه ی ملی.

اما حیف که با کارشکنی های حزب توده این مهم تحقق نیافت و ارتش سست ایران اجازه داد کار به 28 مرداد برسه.

نوشته وقتی با 27 تا تانک به خونه ی دکتر مصدق حمله کردن و بعد اوباش به خونه وارد شدن و خونه رو آتیش زدن،دکتر مصدق همراه با چندتا از یارانش به خونه ی همسایه فرار کرد و از اونجا شاهد آتش گرفتن خونش بود.دکتر صدیقی،وزیر کشور دکتر مصدق به ایشون میگه:"خیلی متاسفم که اوباش،خانه ی آزادی را به آتش کشیدن".دکتر مصدق دستی به شونه ی وزیر کشورش میزنه و میگه:"اونها خانه ی منو آتش نزدن،اونها ایران رو آتش زدن...".

و چه حرف بجا و درستی مثل تمام حرفهای ایشون و چه آتشی به دلم افتاد وقتی این جمله رو خوندم و چقدر دلم سوخت که ایران در 28 مرداد 1332 در آتش جهل اوباش و سستی ارتش و وطن فروشی حزب توده،سوخت و ویرانه شد.

...

زنده باد ایران با پرچم  سه هزار سالش...  

 

 

اشتباهات آدمی

داشتم به اشتباههایی که از انسان سر میزنه فکر میکردم و اینکه اشتباه مختص انسانه و هیچ انسانی از اشتباه مبری نیست.

به نظرم انسانها توی اشتباه کردن 2 دسته اند:

1)یک دسته آدمهایی که توی یک برهه از زندگیشون یک اشتباه فاحش میکنن.

2)دسته ی دیگه آدمهایی که توی زندگیشون اشتباه های کوچیک زیادی رو انجام میدن.

من،خودم جزو دسته ی دومم.البته اشتباهایی که من کردم 99% در حق خودم بوده و اکثرا هم چوب اعتماد بیجام به آدمهایی رو خوردم که یک ذره اعتماد هم زیادشون بوده.

بنظرم اشتباهای فاحشی که انسانها در حق دیگران انجام میدن باید به جزا وتنبیه برسه و اما تنبیه منطقی که به منظور اصلاح فرد اشتباه کننده  باشه.

متاسفانه ما انسانها گاهی اوقات یادمون میره که خودمون هم اشتباه میکنیم و وقتی دیگری اشتباهی ازش سر میزنه با بی رحمی و خشونت به دنبال تنبیه اون آدم به طور غیرمنطقی هستیم.در حالی که تنبیه باید فرد رو به رفتار صحیح سوق بده و جامعه رو سالم سازی کنه.

و این نحوه ی برخورد صحیح با اشتباهات حیوان ناطق یا همون انسانه به نظرم...

والسلام... 

 

شرح نوشت:این روزها خیلی به رفتارم با دیگران فکر میکنم و مطمئنم که اشتباهات زیادی برای اصلاح کردن دارم.روزهاست شروع کردم تا رفتارهای غلطم رو اصلاح کنم.تا الآن که موفق بودم...