من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

از خسرو گلسرخی

ای کاش هزار تیغ برهنه بر اندوه تو می نشست  تا بتوانم 

 

بشارت روشنی فردا را بر فراز پلک هایت نگاه کنم. 

 

اینک صدای آن یار بی دریغ 

 

گل می کند در سبزترین سکوت 

 

و گلهای هرزه را 

 

در بارش مداوم خویش درو می کند. 

 

جنگل در اندیشه های سبز تو جاری ست...

انسان گرایی سکولار

 انسان گرایی سکولار جهت ویژه ایست در انسان گرایی که مورد پذیرش من بوده و هست:

 

 انسان‌گرایی سکولار فلسفه‌ای است که برپایهٔ خرد،اخلاقیات و دادگری است و به طور ویژه هرگونه پایهٔ فراطبیعی و مذهبی برای اخلاقیات را رد می‌کند. 

به نظر اومانیست‌های سکولار اخلاقیات ارتباطی با دین ندارد. 

اومانیسم سکولار بر روی روش‌هایی که به زندگی شاد آدمی می‌انجامد تاکید می‌کنند. 

 

اصول انسان گرایی سکولار: 

 

1.خرد 

2.کامیابی 

3.جستجوی حقیقت 

4.ارزشهای اخلاقی 

5.ساختن جهان بهتر 

 

و اما چند تن از انسان گرایان سکولار برجسته: 

 

آلبر کامو 

برتراند راسل 

جان لنون  

 

این علامت انسان گراهای سکولاره که نشانه ی شادی انسانی است که قدرتش را یافته و بر آن استوار است:  

 

     

             

 

 

نظرتون مهمه رفقا!   

 

انسان گرایی

هیومنیسم یا انسان گرایی،مکتبی که باور دارم:

 

خلاصه ی انسان گرایی ازین قرار است: 

 

"مکتبی است فکری که بر پایه آن انسان قادر به انجام هر کاری است و اصل و ریشه هر چیزی به انسان بر می‌گردد. 

انسان‌گرایی،انسان را مالک همه هستی می‌داند و خاستگاه و فرجام همه‌چیز معرفی می‌کند. 

به باور انسان‌گرایی ماده اول و آخر جهان از ماده ساخته شده و هیچ جهان فراطبیعی وجود ندارد. 

 انسان گرایی،پیروانش را عاشق انسانها میگرداند و راه و رسمش بر پایه ی اخلاق گرایی است. 

در انسان گرایی همه چیز وجود دارد و هر امری در دست انسانهاست." 

 

من از پیروانشم،نظر شما چیه؟     

توجه...توجه...

پستهایی که گذاشتم توی وبلاگ،چندتا از پستهای وبلاگم توی پرشین بلاگه.

متاسفانه نمیتونم همشو بذارم،شوخی نیست که!3 سال وبلاگه!!! 

 

چندتای آخرشو گذاشتم که تو 1389 نوشتم.متاسفانه نمیتونین اون 3 سال وبلاگو ببینین چون حذفش کردم! 

 

امیدوارم اینجا تحویل گرفته بشم!من غریبم،منو تحویل بگیریییین! 

 

فعلللللللللللللللللللللللللللللا! 

 

خدا منم...

در این بی عدالت هستی
به دنبال دادوری می گردم
در این نابسامان روزگار
به دنبال سامانی می گردم
در این نا تمام انتظار
به دنبال پایانی می گردم
در این هنگامه خواستن
به دنبال قراری می گردم
...
خدا کجاست؟ برتر کیست؟ ماورا کجا به خواب رفته است؟
همه دروغند ...
تقدیر چنین می گوید، قسمت همین بوده است!
همه خیالند ...
شانس است و بخت و اقبال
همه تصور ...
... نه!این منم و تو که می سازیم خدا و جهان هستی را، نیروی برتر و ماورا را
این منم و تو که می سازیم بازی سرنوشت را، قسمت و تقدیر را
این منم و تو که می سازیم بخت و اقبال را
...
در جایی خواندم هیچ چیز در این دنیا بی دلیل نیست
دلیل این همه چیست؟
کسی گفت: برای رسیدن به هر چیزی باید آماده بود،‌ تنها خواستن کافی نیست
آیا من آماده ام؟ تو چطور؟

شاید همین دلیل همه پیچیدگیست
مشکل درون ماست نه بیرون
مشکل ذهن منست
گره در درونم بسته است

خدا منم، هستی منم، همان نیروی برتر، همان تقدیر و سرنوشت، بخت و اقبال
گشاینده گره خودم هستم
حلال مشکل خودم
منم آن عدالت گم شده
منم آن سامان به تاراج رفته
پایان انتظار منم، قرار بی قرار من

خدا منم، همان خدای فراموش شده ...