من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

من،در آرزوی جهانی بی خشونت

یکی به یاریم بشتابد

بهشت تهران به جای بهشت زهرا

خیابونا مثل قبرستون. 

 

مردم مثل مرده. 

 

مغازه ها همه تعطیل به علت کساد. 

 

چراغای خیابونا همه خاموش. 

 

این خلاصه بیرون رفتنم بود در حالی که دلم گرفته بود و خواستم مثلا باز بشه. 

بدتر گرفت. 

 

نمیدونم چرا؟اما یه اپیدمی بدی افتاده توی مردم. 

همه کسلن و توی خودشونن. 

 

این خیلی بده

شور زندگی از ایرانی جماعت گرفته شده 

شهر شده قبرستون و آدما،مرده های متحرکش. 

 

چرا؟؟  

 

روزه ای که گناه کبیره میشود

آقاجون نمیتونی روزه نگیر! 

 

عجب گیری کردیما.شماها روزه میگیرین،گشنه میشین،پاچه ما رو میگیرین. 

چیه؟تو رودربایستی خداتون موندین؟؟؟ 

 

چه جوریه؟روزه میگیرین که به قول خودتون "حق الله" رو رعایت کرده باشین،اونوقت پاچه ما رو میگیرین و "حق الناس" رو رعایت نمیکنین؟ 

 

نمیتونی،نگیر! 

عزیز من ،گناهت پای من... 

نمیتونی نگیر! 

 

من هرطرفه برم جهنم،از روی الکی پاچه دیگران رو گرفتن نمیرم جهنم! 

 

من نمیفهمم.این دیگه چه جور دینداریه؟ 

روزه بگیری،سگ شی،پاچه اطرافیانتو بگیری. 

زور که نیست.گفتم گناهش پای من

تو نگیر،من جات با خدات طرف میشم. 

 

همون خدایی هم که دم ازش میزنی فکر نکنم راضی باشه تو روزه بگیری اونوقت به دیگران گیر الکی بدی!

 

دو تا نکته درباره روزه بگم و برم

 

1)شماها میگین روزه گرفتن مال اینه که درد بدبخت بیچاره ها حس بشه. 

نخیر،حس نمیشه.میدونین چرا؟چون اون گدائه غذا رو دست تو میبینه و نداره بخوره.اما شماها همه باید جلوتون هیچی نخورن تا نکنه شماها دلتون بخواد!! 

 

2)به قول خودتون "حق الناس" از "حق الله" واجب تره! 

پس خانوم و آقای محترم(!!!)،نمیتونی خوش خلق باشی بیجا کردی روزه بگیری.    

 

توضیح نوشت:امروز 2 نفر که روزه بودن الکی،خدایی،الکی،پاچمو گرفتن!

یک شعر و همین...

آن روزها...  

 

هر کسی خوشه ای باران به دندان می کشید عشق را می فهمید،  

 

و اگر بساط حنجره اش را حراج می کرد فریادش به فروش می رفت.  

 

افسوس سال هاست ساقه سبز باران را رعد ناشُکری سوزانده است.  

 

و عمریست که؛  

 

خاموشی پیشه ی آدم هاست . . .

فشنگها و آدمها

جدیدترین نوشته ام رو به عنوان پُست میگذارم:فشنگها و آدمها

 امیدوارم خوشتون بیاد: 

 

هر فشنگ یک آدم.

نه...

هر فشنگ دو آدم.یکی میکُشد و یکی کُشته میشود.

این روزها آدمها فشنگند و فشنگها آدم. 

این روزها هیچ پل ارتباطی نیست بین آدمها جز فشنگی که یکی شلیک میکند و در قلب یکی دیگر فرو میرود.این شده رابطه ی آدمهای این روزها. 

این روزها هر فشنگی که ساخته میشود ستاره ی یک آدم،نه،ستاره ی دو آدم از آسمان فرو می افتد.ستاره ی یکی که کشته میشود و ستاره ی یکی دیگر که انسانیت را میکشد. 

این روزها دیگر تیری خطا نمیرود.تیری هدر نمیرود.کاشکی همه ی تیرها خطا میرفتند،هدر میرفتند.تیر چه باشد که هدر برود یا نرود؟ 

این روزها آدمها جای مهارت در دوست داشتن هم،مهارت دارند در نشان گرفتن قلبِ هم. 

این روزها قلب،دیگر جای عاطفه نیست،جای فشنگ است.این روزها دیگر عشق نیست که قلب را آتش میزند،فشنگ است که قلب را پاره میکند و آتش میزند. 

راستی،این روزها مغزها هم دیگر جای فلسفه و فکر و کنکاش نیست.این روزها مغزها را بهتر هدف میگیرند.این روزها هدف گرفتنِ مغزها بهتر میکُشد.آری،بهتر میبَرد! 

این روزها سری که حرف دارد دیگر تحویل گرفته نمیشود،شکسته میشود،به جرم حرف داشتن.این روزها فشنگها خانه های جدید هم یافته اند،مغزها!مغزهایی که همین فشنگها را اختراع کرد و قلبهایی که آن قدر سنگ شد که فشنگها را اختراع کند.این روزها قلبها و مغزها را چه شده است که به جان قلبها و مغزهای دیگر افتاده اند؟نه،این روزها جای این پرسش نیست.جای این پرسش،آن روزها بود.همان روزها که آدمها مغزشان را کار انداختند و دلشان را از کار انداختند و فشنگ ساختند.آری.این روزها دیگر جای پرسش نیست. 

این روزها فقط هر فشنگ،یک آدم...نه،هر فشنگ دو آدم...

 

 

نکات

در حال خوندن کتاب "سیر حکمت در اروپا" اثر "دکتر محمدعلی فروغی"،یکی از اعضای گروه روشنفکری فراماسونری ایران در زمان رضاشاه هستم و این چیزهاییه که تشنه ی دونستنشون بودم و تا اینجای کتاب که صفحه ی 96 باشه یاد گرفتم: 

 

از افلاطون

 

بهترین حکومتها آن است که بهترین مردم حکومت کنند. 

 

بهتر است حاکم،حکیم باشد یا حکیم،حاکم شود. 

 

انسان 3 قسمت است:سر که مقر عقل است،سینه که مقر عواطف و همت و اراده است و شکم که مقر شهوانیات است. 

 

عدالت باید مرئی و امنیت،استوار باشد. 

 

عمل نیک لازم علم به نیکی است. 

 

مجازات واجب است اما نه برای کینه جویی بلکه برای اصلاح مجرم.(اعدام،اصلاح نمیکند!!!

 

میان مردم باید سازگاری و محبت باشد و نه بغض و عداوت. 

 

 

 

از ارسطو

 

بحث در باب علت العلل که هنوز معلوم نیست این علت العلل چیست. 

 

بالفعل،متناهی است و بالقوه،نامتناهی. 

 

لایه های وجودی عناصر جهان(به ترتیب):خاک،آب،هوا،آتش

 

زمان امری ذهنی است و اگر ذهن نباشد شماره نیست

 

حدوسط تهور و جبن،شجاعت است. 

حدوسط شهوانیت و بی حسی،اعتدال مزاجی است. 

حدوسط تبذیر و بخل،کرامت است. 

حدوسط تکبر و تذلل،مناعت است. 

حدوسط جاه طلبی و پست همتی،شرافت خواهی است. 

حدوسط آتش مزاجی و بی غیرتی،خوش خویی است. 

حدوسط لاف زنی و فروتنی،حقیقت گویی است. 

 

دوستان 3 دسته اند: 

1)دوستان مبتنی بر نفع طلبی 

2)دوستان مبتنی بر تفنن و تمتع 

3)دوستان حقیقی و نیکان که کمیاب هستند. 

 

هزگاه چشم در زیباییها عمل کند،فعل خود را به بهترین نحو انجام داده است. 

 

از انسان تنها عقل باقی میماند و چیزهای دیگر فانی میشود. 

  

انقلاب در ممالک وقتی روی میدهد که مردم در حقوق یکسان نباشند. 

 

 

از اپیکور

 

حکمت برای درک لذایذ میباشد. 

 

تکلیف انسان در درک لذت است. 

 

*البته لذات مورد نظر اپیکور برای آسایش نفس است و نه شهوات آنی. 

*اپیکور باغی داشت که محل تدریس او بود و در آن با قناعت اما با آرامش و لذتی درونی و کافی از لذات دنیا زندگی میکرد و در آن صفا بین شاگردان و برابری محض حکمفرما بود. 

 

امیدوارم به دردتون بخوره...